اقتصاد کینزی

  • 2022-09-25

Keynesian Economics

اقتصاد عینسیان یک نظریه از کل هزینه در اقتصاد (به نام تقاضای کل) و اثرات خود را بر تولید و تورم است . اگرچه این اصطلاح در طول سالها برای توصیف خیلی چیزها به کار رفته است (و مورد سو استفاده قرار گرفته است) اما شش اصل اصلی برای کینزی گرایی محوری به نظر می رسد. سه مورد اول نحوه عملکرد اقتصاد را توصیف می کنند.

1. یک کینزی معتقد است که تقاضای کل تحت تاثیر مجموعه ای از تصمیمات اقتصادی—چه دولتی و چه خصوصی—است و گاهی اوقات رفتار نامنظم دارد. تصمیمات عمومی عمدتا شامل تصمیمات مربوط به سیاست های پولی و مالی (یعنی هزینه ها و مالیات ها) است. چند دهه پیش اقتصاددانان به شدت در مورد نقاط قوت نسبی سیاست های پولی و مالی بحث می کردند و برخی از کینزی ها استدلال می کردند که سیاست پولی ناتوان است و برخی از پولی گرایان استدلال می کنند که سیاست مالی ناتوان است. هر دوی اینها اساسا موضوعات مرده امروز هستند. تقریبا همه کینزی ها و پول گرایان اکنون معتقدند که سیاست های مالی و پولی بر تقاضای کل تاثیر می گذارد. با این حال تعداد کمی از اقتصاددانان به بی طرفی بدهی اعتقاد دارند—این دکترین که جایگزینی وام های دولتی برای مالیات هیچ تاثیری بر تقاضای کل ندارد (بیشتر در این مورد در زیر).

2. طبق نظریه کینزی تغییرات تقاضای کل اعم از پیش بینی شده یا پیش بینی نشده بیشترین تاثیر کوتاه مدت خود را بر تولید واقعی و اشتغال دارند نه بر قیمت ها. این ایده برای مثال در منحنی های فیلیپس به تصویر کشیده می شود که نشان می دهد تورم فقط در صورت کاهش بیکاری به کندی افزایش می یابد. کینزی ها معتقدند که چیزی که در مورد کوتاه مدت صادق است لزوما نمی تواند از اتفاقاتی که باید در دراز مدت رخ دهد استنباط شود و ما در کوتاه مدت زندگی می کنیم. اغلب از جمله معروف کینز نقل می کنند:" در دراز مدت همه ما مرده ایم " تا این نکته را بیان کنند.

سیاست های پولی تنها در صورتی می تواند اثرات واقعی بر تولید و اشتغال ایجاد کند که برخی از قیمت ها سفت و سخت باشند—مثلا اگر دستمزد اسمی (دستمزد بر حسب دلار و نه بر حسب قدرت خرید واقعی) فورا تنظیم نشود. در غیر این صورت تزریق پول جدید همه قیمت ها را با همان درصد تغییر می دهد. بنابراین مدل های کینزی به طور کلی یا فرض می کنند یا سعی می کنند قیمت ها یا دستمزد سفت و سخت را توضیح دهند. منطقی سازی قیمت های سفت و سخت یک مشکل نظری دشوار است زیرا طبق نظریه استاندارد اقتصاد خرد در صورت افزایش یا کاهش متناسب همه قیمت های اسمی نباید عرضه و تقاضای واقعی تغییر کند.

اما کینزی ها بر این باورند که, چرا که قیمت ها تا حدودی سفت و سخت هستند, نوسانات در هر بخش از هزینه های—مصرف , سرمایه گذاری, و یا هزینه های دولت—باعث خروجی به نوسان. به عنوان مثال اگر مخارج دولت افزایش یابد و سایر اجزای مخارج ثابت بمانند تولید افزایش می یابد. مدل های فعالیت اقتصادی کینزی نیز شامل یک اثر به اصطلاح چند برابر می شوند. بنابراین افزایش ده میلیارد دلاری مخارج دولت می تواند باعث افزایش پانزده میلیارد دلاری تولید (ضریب 1.5) یا پنج میلیارد دلاری (ضریب 0.5) شود. بر خلاف چه بسیاری از مردم بر این باورند, تجزیه و تحلیل کینزی نیازی نیست که چند برابر بیش از 1.0. برای اقتصاد کینزی به کار, با این حال, چند برابر باید بزرگتر از صفر باشد.

3. کینزی ها معتقدند که قیمت ها و به ویژه دستمزدها به کندی به تغییرات عرضه و تقاضا پاسخ می دهند که منجر به کمبود و مازاد دوره ای به ویژه نیروی کار می شود. حتی میلتون فریدمن اذعان کرد که "تحت هر گونه ترتیبات نهادی قابل تصور, و قطعا تحت کسانی که در حال حاضر در ایالات متحده غالب, تنها یک مقدار محدود از انعطاف پذیری در قیمت ها و دستمزد وجود دارد."1 در اصطلاح فعلی, که قطعا به نام یک موقعیت کینزی.

هیچ نسخه سیاستی تنها از این سه باور پیروی نمی کند. و بسیاری از اقتصاددانانی که خود را کینزی نمی نامند با این وجود کل لیست را می پذیرند. چه کینزی از دیگر اقتصاددانان متمایز اعتقاد خود را در سه اصول زیر در مورد سیاست های اقتصادی است.

4. کینزی ها فکر نمی کنند که سطح معمول بیکاری ایده ال باشد—تا حدی به این دلیل که بیکاری در معرض هوس تقاضای کل است و تا حدی به این دلیل که معتقدند قیمت ها فقط به تدریج تنظیم می شوند. در واقع کینزی ها معمولا نرخ بیکاری را هم به طور متوسط بالا و هم بیش از حد متغیر می دانند اگرچه می دانند که توجیه دقیق نظری برای این موقعیت ها دشوار است. کینزی ها همچنین احساس می کنند که دوره های رکود یا افسردگی بیماری های اقتصادی هستند نه مانند نظریه چرخه واقعی کسب و کار پاسخ های بازار کارا به فرصت های غیرجذاب.

5. بسیاری اما نه همه کینزی ها از سیاست تثبیت فعالان برای کاهش دامنه چرخه تجاری حمایت می کنند که در میان مهمترین مشکلات اقتصادی قرار دارند. اما در اینجا حتی برخی از کینزی های محافظه کار با تردید در اثربخشی سیاست تثبیت یا خرد تلاش شرکت می کنند.

این بدان معنا نیست که کینزی مدافع چه استفاده می شود به نام ریز تنظیم تنظیم هزینه های دولت, مالیات, و عرضه پول هر چند ماه به نگه داشتن اقتصاد در اشتغال کامل. تقریبا همه اقتصاددانان از جمله اکثر کینزی ها اکنون بر این باورند که دولت به سادگی نمی تواند به اندازه کافی زود بداند که بتواند با موفقیت هماهنگ شود. سه تاخیر بعید است که تنظیم دقیق کار کند. اول اینکه بین زمان لازم برای تغییر سیاست و زمانی که دولت این موضوع را به رسمیت می شناسد فاصله وجود دارد. دوم اینکه زمانی که دولت تشخیص می دهد که تغییر سیاست لازم است و زمانی که اقدام می کند تاخیر وجود دارد. در ایالات متحده این تاخیر می تواند برای سیاست های مالی بسیار طولانی باشد زیرا کنگره و دولت ابتدا باید در مورد بیشتر تغییرات در هزینه ها و مالیات ها توافق کنند. تاخیر سوم بین زمانی است که سیاست تغییر می کند و زمانی که تغییرات بر اقتصاد تاثیر می گذارد. این نیز می تواند ماه های زیادی باشد. با این حال بسیاری از کینزی ها هنوز بر این باورند که اهداف متواضع تر برای سیاست تثبیت—اگر بخواهید تنظیم درشت-نه تنها قابل دفاع بلکه معقول هستند. مثلا, یک اقتصاددان نیاز به دانش کمی دقیق از وقفه ندارد به تجویز یک دوز از سیاست های پولی انبساطی زمانی که نرخ بیکاری بسیار بالا است.

6. سرانجام, و حتی کمتر به اتفاق, برخی از کینزی بیشتر در مورد مبارزه با بیکاری از در مورد فتح تورم نگران هستند. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد هزینه های تورم پایین اندک است. با این حال, مقدار زیادی از کینزی ضد تورم وجود دارد. به عنوان مثال اکثر بانکداران مرکزی فعلی و گذشته جهان چه بخواهند و چه نخواهند شایسته این عنوان هستند. نیازی به گفتن نیست که دیدگاه ها در مورد اهمیت نسبی بیکاری و تورم به شدت بر توصیه های سیاستی که اقتصاددانان می دهند و سیاست گذاران می پذیرند تاثیر می گذارد. کینزی ها معمولا از سیاست های توسعه طلبانه تهاجمی تری نسبت به غیر کینزی ها حمایت می کنند.

اعتقاد کینزی ها به اقدام تهاجمی دولت برای تثبیت اقتصاد مبتنی بر قضاوت های ارزشی و باورهایی است که (الف) نوسانات اقتصاد کلان به طور قابل توجهی رفاه اقتصادی را کاهش می دهد و (ب) دولت به اندازه کافی دانش و توانایی بهبود بازار را دارد .

بحث مختصر بین کینزی ها و اقتصاددانان کلاسیک جدید در دهه 1980 در درجه اول بر سر (الف) و بر سر سه اصل اول کینزی گرایی—اصولی که پول گرایان پذیرفته بودند-انجام شد. کلاسیک های جدید معتقد بودند که تغییرات پیش بینی شده در عرضه پول تاثیری در تولید واقعی ندارد. به دلایلی که در زیر روشن خواهد شد, من معتقدم که "هدف" شواهد علمی در مورد این موارد اشاره به شدت در جهت کینزی. در دهه 1990 مدارس کلاسیک جدید نیز این دیدگاه را پذیرفتند که قیمت ها چسبناک هستند و بنابراین بازار کار به همان سرعتی که قبلا فکر می کردند تنظیم نمی شود (نگاه کنید به اقتصاد کلان کلاسیک جدید ).

قبل از خروج از قلمرو تعریف, من باید چند حذفیات خودنمایی میکند و عمدی تاکید.

اولین, من چیزی در مورد انتظارات عقلانی مکتب فکری گفته اند. بسیاری از کینزی ها مانند خود کینز شک دارند که دیدگاه مدرسه مبنی بر اینکه مردم از تمام اطلاعات موجود برای شکل گیری انتظارات خود در مورد سیاست اقتصادی استفاده می کنند. سایر کینزی ها این نظر را می پذیرند. اما وقتی صحبت از موضوعات بزرگی می شود که من به خودم مربوط می شود, هیچ چیز به منطقی بودن یا نبودن انتظارات نمی رسد. انتظارات منطقی انجام نمی, مثلا, مانع قیمت سفت و سخت; انتظارات منطقی مدل با قیمت های چسبنده به طور کامل با تعریف من کینزی. هرچند باید توجه داشته باشم که برخی از کلاسیک های جدید انتظارات منطقی را بسیار اساسی تر برای بحث می دانند.

حذف دوم این فرضیه است که در بلندمدت "نرخ طبیعی" بیکاری وجود دارد. کینزی ها قبل از سال 1970 معتقد بودند که سطح بلند مدت بیکاری به سیاست های دولت بستگی دارد و دولت می تواند با پذیرش نرخ تورم بالا اما ثابت به نرخ بیکاری پایین دست یابد. در اواخر دهه 1960 میلتون فریدمن پول گرا و ادموند فلپس کینزیایی کلمبیا ایده چنین معامله طولانی مدت را به دلایل نظری رد کردند. مقامات استدلال می کردند که تنها راهی که دولت می تواند بیکاری را زیر "نرخ طبیعی" نگه دارد سیاست های اقتصاد کلان است که به طور مداوم تورم را بالاتر و بالاتر می برد. در بلندمدت استدلال کردند که نرخ بیکاری نمی تواند کمتر از نرخ طبیعی باشد. اندکی بعد کینزی ها مانند رابرت گوردون از نورث وسترن شواهد تجربی را برای دیدگاه فریدمن و فلپس مطرح کردند. از حدود سال 1972 کینزی ها "نرخ طبیعی" بیکاری را در تفکر خود ادغام کرده اند. بنابراین فرضیه نرخ طبیعی اساسا هیچ نقشی در تخمیر فکری دوره 1975-1985 نداشت.

سوم اینکه من انتخاب بین سیاست پولی و مالی را به عنوان ابزار ترجیحی سیاست تثبیت نادیده گرفته ام. اقتصاددانان در این مورد اختلاف نظر دارند و گهگاه طرف خود را تغییر می دهند. با این حال بنا به تعریف من کاملا ممکن است که یک کینزی باشیم و هنوز هم معتقدیم که مسوولیت سیاست تثبیت باید اصولا به مقام پولی واگذار شود یا اینکه در عمل چنین واگذار شده است. امروزه اکثر مردم کینزی یک یا هر دوی این باورها را به اشتراک می گذارند.

نظریه کینزی از اواسط دهه 1970 تا اواسط دهه 1980 در محافل دانشگاهی بسیار تحقیر شد. به نظر می رسد دلیل اصلی این است که اقتصاد کینزی بهتر از رقیب فکری اصلی خود یعنی اقتصاد کلاسیک جدید قادر به توضیح وقایع اقتصادی دهه 1970 و 1980 بود .

نظریه کلاسیک جدید بر توانایی اقتصاد بازار برای درمان رکود اقتصادی با تعدیل نزولی در دستمزدها و قیمت ها تاکید می کند. اقتصاددانان کلاسیک جدید در اواسط دهه 1970 رکود اقتصادی را ناشی از تصورات غلط مردم در مورد اتفاقات مربوط به قیمت های نسبی (مانند دستمزد واقعی) دانستند. اگر مردم از سطح قیمت فعلی یا نرخ تورم اطلاع نداشته باشند تصورات نادرستی ایجاد می شود. اما چنین تصورات غلط باید زودگذر باشد و قطعا نمی تواند در جوامعی که شاخص های قیمت ماهانه منتشر می شود و نرخ تورم ماهانه معمولی کمتر از 1 درصد است. از این رو, رکود اقتصادی, در اوایل دیدگاه کلاسیک جدید, باید خفیف و مختصر باشد. اما در دهه 1980 اکثر اقتصادهای صنعتی جهان رکودهای عمیق و طولانی را تحمل کردند. اقتصاد کینزی ممکن است از لحاظ نظری نامرتب باشد اما قطعا دوره های بیکاری مداوم و غیر ارادی را پیش بینی می کند.

طبق نظریه پردازان کلاسیک جدید دهه های 1970 و 1980 کاهش به درستی درک شده در رشد عرضه پول باید تنها اثرات کوچک در خروجی واقعی داشته باشد. هنوز, زمانی که فدرال رزرو و بانک مرکزی انگلستان اعلام کرد که سیاست های پولی می شود سخت تر برای مبارزه با تورم, و سپس در وعده های خود ساخته شده خوب, رکود شدید به دنبال در هر کشور. کلاسیک های جدید ممکن است ادعا کنند که این سفت شدن پیش بینی نشده بود (زیرا مردم گفته های مقامات پولی را باور نمی کردند). شاید تا حدی بود. اما مسلما خطوط گسترده سیاست های محدود کننده پیش بینی شده یا حداقل به درستی درک شده است. نظریه قدیمی کینزی که می گوید هرگونه محدودیت پولی انقباضی است زیرا شرکت ها و افراد در قراردادهای قیمت ثابت و نه قراردادهای تعدیل شده با تورم قفل شده اند با رویدادهای واقعی سازگارتر به نظر می رسد.

شاخه ای از نظریه کلاسیک جدید که توسط رابرت بارو از دانشگاه هاروارد فرموله شده است ایده بی طرفی بدهی (نگاه کنید به بدهی و کسری دولت ). بارو استدلال می کند که تورم, بیکاری, تولید ناخالص داخلی واقعی, و صرفه جویی واقعی ملی باید توسط اینکه دولت هزینه های خود را با مالیات بالا و کسری بودجه کم و یا با مالیات کم و کسری بودجه بالا تحت تاثیر قرار نمی. او استدلال می کند که مردم منطقی هستند و به درستی درک خواهند کرد که مالیات های پایین و کسری بودجه بالا امروز باید به معنای مالیات های بالاتر برای خود و وارثانشان باشد. بارو استدلال می کند که مصرف را کاهش می دهند و پس انداز خود را به ازای هر دلار افزایش بدهی های مالیاتی بعدی یک دلار افزایش می دهند. بنابراین افزایش پسانداز خصوصی باید هرگونه افزایش کسری بودجه دولت را جبران کند. تجزیه و تحلیل کینزی, در مقابل, می بیند افزایش کسری بودجه, با هزینه های دولت ثابت برگزار, به عنوان افزایش تقاضای کل. اگر همانطور که در ایالات متحده در اوایل دهه 1980 اتفاق افتاد محرک تقاضا با سیاست پولی انقباضی باطل می شود نرخ بهره واقعی باید به شدت افزایش یابد. از نظر کینزی هیچ دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم نرخ پس انداز خصوصی افزایش یابد.

کاهش گسترده مالیات ایالات متحده بین سالهای 1981 و 1984 چیزی را در مورد تست لابراتوار این دیدگاه های جایگزین فراهم کرد. چه اتفاقی افتاد? نرخ پس انداز خصوصی افزایش نیافت. نرخ بهره واقعی افزایش یافت. رشد واقعی تولید ناخالص داخلی با جبران محرکهای مالی با انقباض پولی تقریبا بی تاثیر بود و تقریبا با همان سرعتی که در گذشته اخیر داشت رشد کرد. دوباره, این همه به نظر می رسد بیشتر سازگار با کینزی از با نظریه کلاسیک جدید.

سرانجام افسردگی اروپا در دهه 1980 رخ داد که بدترین حالت از زمان افسردگی دهه 1930 بود. توضیح کینزی ساده است. دولت ها به رهبری بانک های مرکزی انگلیس و المان تصمیم گرفتند با سیاست های پولی و مالی بسیار محدود کننده با تورم مبارزه کنند. جنگ صلیبی ضد تورم توسط سیستم پولی اروپا تقویت شد که در واقع سیاست پولی استرن را در سراسر اروپا گسترش داد. مکتب کلاسیک جدید هیچ توضیح قابل مقایسه ای ندارد. کلاسیک های جدید و به طور کلی اقتصاددانان محافظه کار استدلال می کنند که دولت های اروپایی بیشتر در بازارهای کار دخالت می کنند (به عنوان مثال مزایای بیکاری بالا و محدودیت های اخراج کارگران). اما بیشتر این دخالت ها در اوایل دهه 1970 که بیکاری بسیار پایین بود وجود داشت.

درباره نویسنده

بلایندر استاد اقتصاد یادبود گوردون اس رنتشلر در دانشگاه پرینستون است. او پیش از این معاون شورای حکام فدرال رزرو و پیش از این عضو شورای مشاوران اقتصادی بیل کلینتون بود.

مطالعه بیشتر

"کینز, لوکاس, و پیشرفت علمی."بررسی اقتصادی امریکا 77, شماره 2 (1987): 130-136. تجدید چاپ در علامت گذاری به عنوان بلاگ, اد., جان مینارد کینز (1833-1946), جلد. 2. بروکفیلد, وی تی.: ادوارد الگار, 1991.

"چه جدید است-اقتصاد کینزی?"مجله ادبیات اقتصادی 28, شماره 3 (1990): 1115-1171.

کینز, جان مینارد. نظریه عمومی اشتغال بهره و پول. لندن: مک میلان, 1936.

گریگوری و دیگران. "سمپوزیوم اقتصاد کینزی امروز."مجله چشم اندازهای اقتصادی 7 (زمستان 1993): 3-82.

پانویسها

"نقش سیاست پولی" بررسی اقتصادی 58 شماره 1: 13.

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.